گیل و دیلم در”شاهنامه فردوسی” و منظومه “ویس و رامین”
گیل و دیلم در”شاهنامه فردوسی” و منظومه “ویس و رامین”

در شاهنامه فردوسی از اقوام باستانی ایران، از جمله گیل و دیلم و گیله مردان یاد شده واز شجاعت و جنگجویی گیلانیان و دیلمیان چون شیر سخن به میان آمده است. به گزارش لاهیج دیلم، شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی، حماسه‌ای منظوم و یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین حماسه‌های جهان است که سرایش آن در […]

در شاهنامه فردوسی از اقوام باستانی ایران، از جمله گیل و دیلم و گیله مردان یاد شده واز شجاعت و جنگجویی گیلانیان و دیلمیان چون شیر سخن به میان آمده است.

به گزارش لاهیج دیلم، شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی، حماسه‌ای منظوم و یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین حماسه‌های جهان است که سرایش آن در قرن چهارم هجری سی سال به طول انجامید.

محتوای این شاهکار ادبی، اسطوره‌ها، افسانه‌ها و تاریخ ایران از ابتدا تا فتح ایران توسط اعراب در سدهٔ هفتم است.در این اثر ارزشمند از اقوام باستانی ایران، از جمله گیل و دیلم و گیله مردان یاد شده واز شجاعت وجنگجویی گیلانیان ودیلمیان چون شیر سخن به میان آمده است.آنجا که می گوید:

همه گیل مردان چو شیر یله
ابا طوق زرین و مشکین کله

بنابراین اگر ببر نماد مازندران بوده ، شیر نماد شجاعت گیلان و گیلکان بوده است. جالب است بدانید که ؛ امروزه قومی در تنکابن زندگی می کند که معروف به شیر یا شیرج هستند وشیرود تنکابن برگرفته از نام آنهاست که گیلک زبان هم هستند. تنکابن درزمان قدیم جزء خاک گیلان بود که بعدها ضمیمه مازندران گردید.

به گواهی برخی متون ؛ شجاعت جنگجویان گیل،دیلم و تالش در دوره باستان زبانزد بوده ، بطوریکه کوروش هخامنشی در جنگ های خود از سپاه کادوسی که همان گیلانیان قدیم باشد استفاده می کرده است.

پس از شاهنامه فردوسی باید به منظومه ویس و رامین اشاره کرد که در آن از گیل و دیلم گفته شده است. این منظومه از شاهکارهای ادب فارسی و سروده فخرالدین اسعد گرگانی شاعر قرن پنجم هجری است.

زمین دیلمان جایی است محکم
بدو در لشگری از گیل و دیلم
گروهی ناوک و زوبین سپارند
به زخمش جوشن و خفتان گذارند
چو دیوانند گاه کوشش ایشان
جهان از دست ایشان پریشان
سپر دارند پهناور گه جنگ
چو دیواری نگاریده به صد رنگ
ز بهر آن که مرد نام و ننگند
ز مردی سال و مه با هم بجنگند
نه آن کشور که به پیروزی گشادند
نه باژ خود بدان کشور نهادند
هنوز آن مرز دوشیزه بماندست
بر او یک شاه کام دل نراندست